نابرابری و تقسیم شهرها در آمریکا
چهار دهه نابرابری در آمریکا، شهرهای این کشور را به سمت جدا شدن از یکدیگر و ایجاد فاصلههای معنادار سوق داده است.
به گزارش ایمنا و بر اساس چکیده یک مقاله که ترجمه و اقتباسی از مقاله Watch ۴ Decades of Inequality Drive American Cities Apart است، در سال ۱۹۸۰، کارگران پردرآمد در نیویورک، حدود چهار و نیم برابر کارگران کم دستمزد، درآمد داشتند. شکاف درآمدی بین این کارگران در منطقهای پر از مدیران I.B.M و مشاغل تولیدی، تقریباً از نوع همان شکاف بین کارگران در نزدیکی دو منطقه بالا و پایین مترو نیویورک بود. از آن زمان، دو منطقه از هم جدا شد و شرکت I.B.M در این شهر مشاغل جدیدی را مستقر کرد. کارهای پردرآمد بر مبنای توسعه اقتصادی، در اقتصاد دانشبنیان جدید در نیویورک به عنوان یک کلانشهر، متمرکز شده است و کارگران جدید با دانشهای نو در جهتی مخالف رویکرد قبل بر اساس عمل شکل یافته اند و در نتیجه، با یک اقدام، نابرابری دستمزد امروز در نیویورک بسیار بیشتر از آن است که در سایر شهرها یا نواحی باشد.
آنچه در چهار دهه گذشته اتفاق افتاده، فقط بخشی از داستان ظهور نیویورک جدید، به عنوان یک قطب جهانی اقتصادی است. نابرابری اقتصادی در همه مناطق ایالات متحده رو به افزایش است، اما این اختلاف درآمد در مکانهای پررونق که وعده درآمدهای بالا برای مهندسان، وکلا و مبتکران دارند، بسیار بیشتر شده است و جالب است بدانیم که در آن مکانها امروز نیز بزرگترین متروهای این کشور قرار دارد مانند نیویورک، لس آنجلس، سان فرانسیسکو، سان خوزه، هوستون و واشنگتن.
مکانهای شهری پررونق و راکد اقتصادی از یکدیگر جدا شده است و در پررونقترین مناطق، نابرابری به شکل افراط و تفریطهای جدید ظهور کرده است؛ نابرابری اقتصادی اکنون به وضوح با اندازه و وسعت شهرها ارتباط دارد امری است که وجود متروهای طولانی و ساعت حضور در مترو از ایستگاه اول تا آخر آن را ثابت میکند. اکنون جای این پرسش است که، تغییرات در اقتصاد شهرها چه چیزی را به شهروندان هدیه میدهد؟ شهرهای سوپراستار چه جایگاهی در این زمینه دارد؟ در بطن شهرهای بزرگ چه روی میدهد و زیر پوست آنها چه چیزی در حال شکل گرفتن است؟ آنچه مسلم است این است که در حال حاضر در این مکانها، نابرابری و رشد اقتصادی با هم نشان داده میشود.
براساس تحلیل "فدرال رزرو" در سال ۱۹۸۰، نابرابری دستمزد در منطقه نیویورک نسبت به سایر نقاط آمریکا در صدر بوده و براساس آمار همان سال در رتبه ۲۰ از بین ۱۹۵ منطقه آماری بوده است و از آن سال این رتبه در حال افزایش است. در واقع ، چیزی که اغلب متفکران و حتی مبنای فکری نویسنده این مقاله، آن را نامطلوب میداند (نابرابری زیاد)، نشانهای مثبت در شهرهای بزرگ آمریکا (با توجه به مبنای اندیشههای اقتصادی) بوده است.
اقتصاددانان عقیده دارند که همان نیروهایی که سبب رشد اقتصادی در شهرهای بزرگ میشوند، مسئول نابرابریها نیز هستند؛ این نیروها از سال ۱۹۸۰ تاکنون گرد یکدیگر آمده و همدیگر را تقویت کردهاند. در طول این سالها کارگران ماهر در حال افزایش تقاضا بودهاند و پاداش آنها به طور روزانه رو به افزایش است.
به گفته محققان "فدرال رزرو"، در نیویورک دستمزدهای واقعی برای کارگران به ازای هر ۱۰ درصد از نیروهای کار در فاصله سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۵، حدود ۱۵ درصد رشد داشته و این رقم برای کارگر متوسط، حدود ۴۰ درصد بوده است. دلیل این امر تا حدودی این است که افزایش مهارت کارگران سبب ارتقای فنی بنگاههای اقتصادی شده و این مسئله نشان میدهد که آنان تا چه اندازه کارآمد هستند. اقتصاد شهرهای بزرگ مستقیماً با اقتصاد جهانی پیوند خورده است، لذا نوع و حدود کار در مقیاس مختلف تغییر کرده و از آنجا که تقاضا در مقیاس مصرف جهانی تعریف شده، حقوق و مزایای کارگران نیز براین اساس تغییر کرده است.
"باوم اسنو" میگوید: "اگر شما کسی هستید که برای اقتصاد جدید مهارت دارد، مهارتهای شما در شهرهای بزرگتر با ارزشتر به نظر میرسد، البته این تصور ۳۰ تا ۴۰ سال پیش درست نبوده است." بنابراین جای تعجب نیست که کارگران دارای مهارت بالا در شهرهای بزرگ و مرفه مستقر شدهاند و مزایای این مکانها را ترسیم میکنند.
"رابرت ماندوکا" میگوید: "ما این اتفاق را از توزیع کلی درآمد جدا کردهایم." او دانشجوی جامعه شناسی و سیاستهای اجتماعی در دانشگاه هاروارد بود که دریافت، حدود نیمی از واگرایی اقتصادی بین نقاط مختلف کشور با روند نابرابری ملی توضیح داده شده است؛ او معتقد است: "این نوع جدا شدن کلیات در اقتصاد شهرها، تأثیرات بسیار متفاوتی در مکانهای مختلف داشته است، نسبت به شیوه دیگری که قبلاً در آن مکانها زندگی میکردند." وی مطرح میکند که سیاستهای ملی، مانند تقویت قوانین ضد انحصاری، میتواند در کاهش نابرابری مؤثر باشد؛ این در حالیست که توسعه مراکز اقتصادی در شهرهای بزرگ با مقیاس جهانی مانند نیویورک، باعث شده که بسیاری از دفاتر محلی در شهرهای دیگر کمرونق و بیفروغ باشد و لذا مولفههای اقتصادی در شهرهای کوچکتر با رشد نازلتری و در نتیجه افزایش شکاف و نابرابری شهری همراه باشد.
"ریچارد فلوریدا"، استاد دانشگاه تورنتو که درباره این روندها به طور گسترده تحقیق کرده و مطالب ارزندهای نوشته است معتقد است: "اگر [طبقات] پایین را به بالا آوردید ، دنیای بهتری خواهد بود؛ اما شما هنوز هم یک افزایش بزرگ در نابرابری دستمزد دارید." و این مسئله عامل اساسی در ایجاد شکاف و حرکتهای جمعیتی برمبنای تفکرات اقتصادی است که در نتیجه آن جامعههای کوچک و شهرهای کوچکتر را در یک فرهنگ بزرگتر و شهرهای جهانی حل کرده است و این شکاف همچنان در حال افزایش است؛ به نوعی که نه تنها شهرهای میانی نمیتواند ضربهگیر شهرهای بزرگ باشد، بلکه خود آنها نیز به عنوان یک مسئله جدید تعریف میشود.
مقاله از: حامد اخگر، دکترای شهرسازی