توسعه شهری با مشارکت اجتماعی و مدنی
از نتایج مثبت مشارکت اجتماعی این است که مشارکت، باعث میشود، سامانه فرهنگ آمریت – تابعیت کاهش یافته و شکننده شود؛ هر چه سطح مشارکت در یک جامعه افزایش یابد، فرهنگ آمریت - تابعیت کاهش یافته و شکنندهتر میشود.
به گزارش خبرنگار ایمنا و بر اساس چکیده یک مقاله، مشارکت اجتماعی چیست؟ آدمیان در اجتماع با یکدیگر رفتار متقابل دارند. این کنش متقابل آدمیان با یکدیگر، رفتار اجتماعی نامیده میشود. جامعه شناسان با کاوش مفهوم رفتار اجتماعی به مفهوم مهمی به نام جهتگیری رفتار اجتماعی دست یافتهاند. جهتگیری رفتاری یک جامعه میتواند مثبت باشد یا منفی. آنگاه که جهتگیری رفتاری یک جامعه مثبت باشد، مسیر جامعه رو به کمال و تعالی خواهد بود و آنگاه که منفی باشد، جامعه رو به زوال و انحطاط خواهد رفت.
یکی از مؤلفههای مهم در جهتگیری مثبت رفتار یک جامعه در مفهوم مشارکت نهفته است، از اینروست که مفهوم مشارکت، بهویژه از دهه ۷۰ میلادی به بعد به عنوان یک موضوع مهم و کلیدی جای خود را در علوم اجتماعی و سیاسی باز کرد، البته دامنه آن در فلسفههای سیاسی نیز تجلی یافت. این معنا، چنان مهم است که در بسیاری از مفاهیم اجتماعی دیگر چون همیاری، تعاون، هماندیشی، همراهی، و مددکاری اشتراک مساعی نیز جایگاهی خاص دارد.
مشارکت میتواند دارای لایههای مختلفی از قبیل مشارکت در تصمیمگیریها، مشارکت در تصمیمسازیها، مشارکت در عمل و اجرا و مشارکت در سطح نظارت باشد.
از آغاز تاریخ تاکنون، سطوحی از مشارکت را در همه جوامع میتوان یافت و این بیانگر آن است که فطرت سالم آدمی، اقتضای مشارکت دارد، اما نکته اینجاست که امروزه توجه به همه سطوح آن به عنوان یک ضرورت اجتنابناپذیر برای جوامع کنونی تلقی میشود. خواجه نصیرالدین طوسی میگوید: " همچنانکه انسان به عناصر و مرکبات محتاج است تا معاونت (یاری) او دهند، به نوع خود نیز محتاج است تا به طریق خدمت یکدیگر را معاونت کنند."
آثار مثبت مشارکت اجتماعی
از جمله آثار و برکات مشارکت اجتماعی این است که مردمان اهل مشارکت با مشارکت خود این پیام را میدهند که نسبت به سرنوشت خود بیتفاوت نیستند، بلکه حساس هستند و مسئولیت خود را در کنشهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پذیرفتهاند؛ بدینسان مهمترین اثر و برکت مشارکت، زنده بودن جامعه و برخورداری از حیات است، زیرا نشانه حیات، آگاهی و جنبش است و مشارکت که تجلی حساسیت جامعه نسبت به سرنوشت خود است، حاکی از نشان دادن واکنشهای مناسب به کنشهای محیطی است. مشارکت، هم نشانه زنده بودن و بیداری جامعه است، هم زنده و بیدار بودن جامعه را تقویت کرده، استمرار میبخشد. از یک سو، هر چه سطح مشارکت در جامعه افزایش یابد، کنش اجتماعی، سازمان یافتهتر میشود و از سوی دیگر، هر چه کنش اجتماعی سازمان یافتهتر و نظاممندتر باشد، سطح بالاتری از مشارکت را ایجاد میکند بنا بر این، مشارکت، یک کنش مثبت، کارساز و پر برکت اجتماعی است که بر زمینه آگاهی و اراده و خواست ایجاد شده و نشانگر حیات یک جامعه است.
دیگر اثر و نتیجه مثبت مشارکت اجتماعی این است که مشارکت، باعث میشود، سامانه فرهنگ آمریت – تابعیت کاهش یافته و شکننده شود؛ هر چه سطح مشارکت در یک جامعه افزایش یابد، فرهنگ آمریت - تابعیت کاهش یافته و شکنندهتر میشود.
رویارویی این دو را میتوان در آنجا دید که اساساً مهمترین عامل ضد مشارکت در یک جامعه قوی بودن فرهنگ آمریت - تابعییت است. آنجا که فرهنگ آمریت - تابعیت وجود دارد، اساساً مشارکت، معنای حقیقی خود را از دست داده یا تا سطح بسیار نازلی کاهش مییابد، زیرا در فرهنگ تابعیت، انتظار مردم، از خودشان نیست، بلکه منتظر آمران هستند که انجام کارها را به عهده گیرند. مشارکت چیزی بیشتر از سهیم بودن و سهم داشتن است؛ مشارکت، فعالیتی است ارادی که آدمی را به بازیگری فعال، آگاه، بیدار و زنده تبدیل میکند، نه فقط تماشاگری صرف.
نکته دیگر اینکه مشارکت منجر به بهبود وضع زندگی آدمیان میشود. زندگی اجتماعی، بازیچه دست اقبال و شانس نیست. مردمانی که در زندگی اجتماعی خود مشارکت نمیکنند در واقع عنان زندگی و حیات جمعی خود را به بخت و اقبال میسپارند و بخت و اقبال هیچگاه نمیتواند یک زندگی شایسته بسازد.
تقویت روحیه همدلی در جامعه
از جمله آثار مشارکت اجتماعی، تقویت روحیه همدلی در جامعه است. اینکه میگویند انسان ذاتاً اجتماعی است ناگزیر این گزاره را نتیجه میدهد که جامعه، زمینهساز تحول فرد است، اما جامعه بدون همدلی، جامعه گسیخته و جامعه گسسته، جامعهای است که در آن همدلی، رایت بلندی نداشته باشد، پس چنین جامعهای چگونه میتواند بستری باشد برای رساندن افراد به بلندای رشد و تعالی؟ این یک واقعیت گریزناپذیر است که استقرار، ثبات، رشد، توسعه و سلامت هیچ جامعهای، صرفاً بر پایه قوانین و یا روابط اقتصادی مبتنی بر سود و زیان شکل نمیگیرد.
سست بودن بنیانهای همگرایی و همدلی، فضای جامعه را خصمانه و پرستیز میکند و آنجا که فضا پر ستیز و خصمانه باشد، مشارکت معنا ندارد و شکوفایی و پیشرفت و عزت و اقتدار به ضعف و نابودی میگراید. هر چه روابط اجتماعی پیچیدهتر شود (بویژه در جوامع مدرن یا نیمه مدرن امروزی) ارضای نیازها سختتر و دچار اختلال بیشتری میشود. هر چه ارضا نیاز سختتر شود، احساس ناکامی در اعضای جامعه بیشتر میشود و هر چه احساس ناکامی در اعضای جامعه بیشتر شود پرخاشگری، وظیفهنشناسی، ناهنجاری، بیتفاوتی و مسئولیتناپذیری بیشتر میشود. در این میان تقویت روحیه همدلی و مشارکت و ترویج همیاری، نیازها را متعادل و در نتیجه روابط اجتماعی را تسهیل و تعدیل میکند. جامعهای با پشتوانه همدلی و همیاری و مشارکت، سایههای بیفروغ و سرد پرخاشگری و انواع انحرافات اجتماعی را تجربه نخواهد کرد.
به گفته شاعر (رشید یاسمی):
همرهی شرط است اندر کارها *** تا رسد آسان به منزل بارها
ور نه جز رنج و زیان ناید پدید *** سازش ناسازگاران کس ندید
حضرت علی (ع) در یکی از خطبههای نهجالبلاغه میفرماید: "مردمان پیشین تا آن زمان که با هم همدل بودند، در حال شکوفایی و پیشرفت بودند و به عزت و اقتدار دست یافتند، خلافت و وراثت در زمین را بهدست آوردند و زمامدار جهان شدند."
اهمیت کار گروهی
رشد اجتماعی به معنای آن است که افراد جامعه از لحاظ آگاهی، شعور و مهارت در روابط اجتماعی به چنان سطحی از تعالی و رشد رسیده باشند که بتوانند به راحتی با هم زندگی کنند و سازگاری داشته، به کارهای گروهی بپردازند و در این رهگذر از یکدیگر ملال و آسیبی نبینند. کار گروهی مستلزم آن است که افراد گروه فقط به هدفهای گروه بیندیشند، آنجا که منافع و هدفهای صرفاً شخصی بر منافع و هدفهای جمعی (یا گروه) ترجیح یابد، کار گروهی، معنای خود را از دست میدهد به عبارت دیگر، کار گروهی، منافی خودخواهی و مستلزم غیرخواهی است.
آنگاه که افراد گروه به هدفهای گروه نیندیشند، طبیعی است که مشارکت کاسته شده و افراد، خود را در برابر گروه مسئول ندانسته و بار مسئولیت را به دوش دیگری میافکنند و از همین رهگذر نسبت به یکدیگر تعهدی احساس نکرده و بیاعتماد میشوند و در این صورت گروه از هم میپاشد. بدینسان اهمیت و ارزش کار گروهی در این است که مبتنی بر بنیانهایی است متعالی، بنیانهایی چون اعتماد به سایر اعضای گروه، احساس دین، وظیفه و تعهد نسبت به دیگران، پذیرش مسئولیت و ترجیح اهداف و منافع جمع بر اهداف و منافع فردی.
از بعد اخلاقی، کار گروهی مبتنی است بر نفی خود محوری و اصالت بخشیدن به حیثیت و اصالت جمعی. بُعد مهم دیگر در باب اهمیت کار گروهی این است که اساساً برخی از کارها و فعالیتها و نیل به اهداف به صورت فردی امکانناپذیر است.
کار گروهی، آنگاه که به نتیجه مطلوب برسد، افتخار و حس خوشایند پیروزی و موفقیت را نصیب همه میکند و آنگاه که به نتیجه مطلوب نرسد، حس مسئولیتپذیری را در همه وجود میآورد. به هر حال، کار گروهی، موضوعی است که امروزه اهمیت استراتژیک یافته و به ویژه در تئوریهای مدیریتی جایگاه والایی دارد.
مشارکت اجتماعی و توسعه یافتگی
فرآیند توسعه یافتگی جز در سایه مشارکت در مسائل اجتماعی حاصل نمیشود، زیرا از مقدمات و مُقَوِّمات مشارکت اجتماعی، مسئولیتپذیری است. آینده توسعه یافته یک جامعه در گرو مسئولیتپذیری مردمان آن جامعه در زمان حال است. امروزه خروجی بسیاری از پژوهشهای اجتماعی و محور بسیاری از نظریهپردازهای جامعهشناختی بیانگر این است که رسیدن به توسعهای پایدار، در تمامی عرصههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی منوط و مشروط است به مشارکت و محور قرار دادن انسانهای مشارکتجو، یعنی انسانهایی که برای خود سهمی در مسائل اجتماعی قائل هستند و با فعالیتهای آگاهانه و آزادانه خود میکوشند حیات اجتماعی خود را شکل داده و در آن سهیم باشند.
همزیستی مسالمتآمیز و صلح که در شأن انسان رشد یافته و حقیقی است و از مؤلفههای مهم توسعه یافتگی به شمار میآید، مُعَبِّر و ضامنی جز ترویج مشارکت اجتماعی ندارد؛ از همین روست که آدمیان رشد یافته، ناگزیر به همکاری با دیگران و مشارکت در عرصههای اجتماعی و پذیرش مسئولیت اجتماعی هستند، البته این ناگزیری به معنای جبر و نفی اراده نیست، بلکه رویدادی است از سر شعور، خواست، اراده و تصمیم؛ زیرا اساساً هر گونه مشارکتی که با زور و اجبار و تحمیق حاصل آمده باشد، علاوه بر آنکه از معنای راستین خود فاصله گرفته و کارآیی خود را نیز از دست میدهد. بین مشارکت اجتماعی و توسعه یافتگی ارتباط دو سویه برقرار است. بدین معنا که هر چه مشارکت بالاتر رود توسعه یافتگی بیشتر میشود و هر چه توسعه یافتگی بیشتر شود، مشارکت افزایش مییابد. همچنین از مؤلفههای بس مهم توسعه یافتگی، آزادی است و آزادی زیربنای مشارکت است. در مشارکت فرض بر این است که فضای آزاد برای تأثیرگذاری همگان وجود دارد.
ارتباط پویایی و نشاط با مشارکت اجتماعی
از لحاظ روانشناختی شخصیت، مشارکت فرد در مسائل اجتماعی، بیانگر پویایی، خلاقیت و نشاط شخصیت وی است، زیرا چنین فردی احساس میکند که محیط پیرامونی، برای او ارزش قائل است، لذا تصمیم میگیرد تا وجود و اهمیت خود را برای محیط و اجتماع به اثبات برساند. مفهوم مشارکت از آن دست مفاهیم اجتماعی است که در بطن خود نشاط را میپروراند، بدینسان مفهوم نشاط صرفاً رنگ و بوی روانشناختی ندارد و صرفاً یک حالت روانی فردی نیست. اگر جامعه یک حیثیت و هویت مستقل از افراد دارد، نشاط اجتماعی نیز دارای حیثیت و هویت مستقلی است. به بیان سادهتر، درست است که شادی و نشاط یک حالت روحی و روانشناختی است، اما در ارتباط با سه عنصر محبوبیت، مقبولیت و موفقیت قرار دارد؛ این سه عنصر بر یکدیگر اثرگذار است و همدیگر را تقویت میکنند، اما این سه، صرفاً فرآیندهای روانشناختی نیستند، بلکه در جمع و جامعه معنا مییابند. مشارکت اجتماعی مبتنی است بر پویایی و نشاط اجتماعی، از طرفی نیز چنین مشارکتی میزان نشاط و پویایی جامعه را افزایش میدهد. مشارکت اجتماعی میتواند کارکردهای اجتماعی داشته باشد. کارکردهایی چون ایجاد نشاط و شادابی، پراکندن روحیه عشق به سرزمین، بالا بردن سطح امید به زندگی، افزایش حس تعهد و مسئولیتشناسی نسبت به جامعه و ایجاد تمایل هر چه بیشتر به فرهنگ خودی.
مشارکت، با نشاطی که به جامعه ارزانی میکند، کیفیت زندگی اجتماعی را افزایش میدهد و یک سرمایه اجتماعی محسوب میشود.نشاط اجتماعی موهبت بزرگی است که ردپای آن را میتوان در مفهوم مشارکت اجتماعی دید.
اهمیت مشارکت اجتماعی در اسلام
ادیان الهی به ویژه اسلام در اهمیت و ضرورت مشارکت اجتماعی توصیهها و راهکارهای بسیاری ارائه کرده و بر آن تأکید داشتند و آن را ضامن بقای اجتماعی دانستند. حضرت علی (ع) در نامهای از مردم مصر میخواهد که صحنه را ترک نکنند، زیرا «و انّ أخاالحَربِ الأرقُ، مَن نامَ یُنَم عنهُ»؛ مرد جنگجو بیدار است و جنگ و جهاد با خوابیدن و کنارهگیری از صحنهها تناسب ندارد. جامعه پویا همیشه بیدار است و از همه ابعاد زندگی خود آگاه است. چنین جامعهای میداند که در داخل چه میگذرد و چه باید بشود و میداند که از خارج چه میآید.
اهمیت و ضرورت مشارکت مردم در انقلاب اسلامی
نسل معاصر شاهد تأثیر مشارکت مردم در پیروزی انقلاب اسلامی بود. بیتردید از مهمترین دلایل پیروزی انقلاب اسلامی، مشارکت مردم در صحنههای سیاسی و اجتماعی بود. مسألهای که نظر تحلیلگران انقلاب اسلامی را به خود جلب کرده این واقعیت است که چگونه همه مردم همزمان و هماهنگ قیام کردند و خواستار تحول و تغییر بنیادین سیاسی یعنی سقوط رژیم شاه و برقراری حکومت اسلامی شدند؟ در مقایسه انقلابهای دنیا با انقلاب اسلامی به این نتیجه میرسیم که میزان مشارکت مردم در کشورهای دیگر به نسبت کشور ما کمتر بوده است. جلوه عظیم مشارکت مردم در انقلاب اسلامی را میتوان در راهپیمایی بزرگ روزهای عید فطر، تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷ دید. این مشارکت گسترده، تأثیر زیادی در همگرایی بین اقوام مختلف و پیروان مذاهب گوناگون داشت و همه آنان را تحت رایت انقلاب گرد آورد.
«میشل فوکو» فیلسوف و نظریهپرداز برجسته فرانسوی در بحثی که با یکی از شهروندان اهل سنت در کردستان انجام داده مینویسد: با وجود تفاوت داشتن مذهب او با بیشتر مردم ایران، وی همان شعارها و خواستههایی را دارد که مردم دیگر در تهران یا مشهد دارند.
اما ان چیزی که مهم است این است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران مشارکت مردم کم نشده، بلکه بر اهمیت آن افزوده شده است. سپری شدن سالهای بحرانی نخستین، انفعال و از دست دادن روحیه انقلابی و مشارکت جویانه، خطری است که نیروهای انقلابی را تهدید میکند. کنارهگیری از صحنههای اجتماع و ناامیدی از انقلاب به دلیل تحقق نیافتن آرمانهای ایدئولوژیک و ناکامی آن در رویارویی با مشکلات، نیروهای انقلاب را به انزوا میکشاند و انقلاب را از درون تهی خواهد کرد.
اصول متعدد قانون اساسی، حقوقی را در موارد گوناگون مطرح میکند که مهمترین آنها مشارکت مردم در انتخاب مستقیم رئیس جمهور، خبرگان رهبری، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و شوراهای روستا، بخش، شهر و استان است. امروزه در نظریههای توسعه، مشارکت را یکی از شاخصهای توسعه میدانند. با نگاهی به کشورهای پیشرفته و توسعه یافته در مییابیم که مردم این جوامع در برابر سرنوشت اجتماعی و سیاسی خویش، منفعل و بیتفاوت نیستند. در صدر اسلام نیز مشارکت مسلمانان دلباخته و شیفته سبب گسترش و توسعه اسلام شد. مشارکت مردم افزون بر حوزه داخلی، در بُعد بینالمللی و سیاست خارجی نیز بسیار اهمیت دارد. جایگاه و نقش مردم در تصمیمگیریهای سیاست خارجی از ابعاد مهم مدیریت جامعه به شمار میرود. مشارکت سیاسی و اجتماعی در حوزه عملی و علمی کاربرد زیادی دارد. معمولاً عمل از فکر و نظریه ریشه میگیرد؛ هر قدر نظریه یک عمل مستحکمتر باشد، در حوزه عمل، کارایی بیشتری خواهد داشت. متأسفانه این گونه بحثها در کشور ما سابقه زیادی ندارد و گسترش چندانی نیافته است.
اهمیت مشارکت در دوران تثبیت انقلاب اسلامی
مشارکت معیار اصلی دموکراسی است، در حقیقت در دموکراسی، اکثریت آرای مردم، اصل بر شرکت در انتخابات و وکیل فرستادن به مجلس نیست، بلکه اساس کار، اصل مشارکت است. حداکثر دموکراسی همان حداکثر مشارکت، مردم است؛ از این رو، برخی پژوهشگران، دموکراسی را به «مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود» تعریف کرده و میافزایند: آنچه دموکراسی را دموکراسی میکند، شکل حکومت نیست، مشارکت مردم در امر حکومت است.
در ایران با توجه به اهمیت مردمسالاری و همچنین تأکیدی که بر توسعه متوازن و همه جانبه در چند دهه اخیر شده است؛، نمیتوان نقش و تأثیر انتخابات و مشارکتپذیری مردم را در پیشرفت و توسعه کشور نادیده گرفت. با توجه به رابطه متقابل انتخابات و توسعه به عنوان لازم و ملزوم همدیگر در ایران و دیگر نظامهای مردمسالار، بیان نکاتی قابل ذکر است:
۱- فرهنگ سیاسی، شاخصی مهم در توسعه سیاسی است، فرهنگ سیاسی که بیش از هر چیز به طرز تلقی و نگرش مردم از سیاست و حکومت بر میگردد، اگر در چارچوبهای جامعه مدنی، نقش آگاهیبخشی خود را در زمینه ساختار قدرت سیاسی در جامعه به مردم ایفا کند و هیجانات و احساسات آنها را به سمت عقلانیت محوری هدایت کند، میتواند جامعه را در مسیر توسعه سیاسی هدایت کند. چنانچه جامعهای در فرهنگ سیاسی خود علاوه بر ارزشها و الگوهای سیاسی، مفاهیمی همچون آزادیخواهی، حاکمیت قانون، شفافیت، عدالت اجتماعی و مسئولیتپذیری را در افکار عمومی خود نهادینه سازد، مسیر توسعه سیاسی آن هموارتر خواهد بود.
۲- مشارکت سیاسی که بیش از هر چیز در انتخابات نمود دارد هم نشانهای از توسعه سیاسی و هم بخشی مهم از سرمایه اجتماعی یک جامعه را تشکیل میدهد. تقویت و افزایش مشارکت در جوامع با ساختارهای سیاسی مردمسالار همیشه امری مطلوب بوده است. جامعهای که مردم در آن مشارکتپذیری بیشتری دارند، در درجه بالاتری از توسعه قرار دارد. یعنی ساختار برنامهریزی و سیاستگذاریها در آن توانسته است سطحی مطلوب از بسترهای لازم برای توسعه اعم از فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را فراهم کند. حضور مردم پای صندوقهای رأی علاوه بر پذیرش مشروعیت و مقبولیت نظام سیاسی، نشاندهنده رضایتمندی آنان از وضعیت موجود است و میتواند به افزایش همبستگی ملی منجر شود.
۳- توسعه در معنایی دیگر به حکمرانی خوب تعبیر شده است، به این معنا که پیشرفت و دستیابی به وضعیت مطلوب در یک جامعه بیش از هر چیز در گرو ارتباط متقابل و تأثیرگذاری مردم، نهادهای مدنی و ساختار سیاسی یا به عبارتی دولت و حاکمیت به دست میآید. ساختارهای اجتماعی - سیاسی و اقتصادی جامعه با حرکت در مسیر شفافیت، عمل به قانون، پاسخگویی، مسؤولیتپذیری و مشارکت است که میتوانند به سطحی از حکمرانی خوب یا مطلوب برسند. تحقق این شاخصها در جامعه زمانی صورت میگیرد که ساختار قدرت در آن جامعه برگرفته از مردم باشد.
از این رو انتخابات و حضور مردم پای صندوقهای رأی، همچنین فعالیت و مشارکت فراگیر نهادهای مدنی و احزاب سیاسی هم به معنای مشارکت آحاد جامعه در سرنوشت خود تلقی میشود هم میتواند به مطلوبیت حکمرانی منجر شود. اگرچه در ایران مشارکت بیش از هر چیز به حضور مردم پای صندوقهای رأی محدود میشود، اما همین میزان مشارکت نیز با بسترسازیهای توسعهای در چند دهه برای مردم به دست آمده است. از سویی برنامهریزان توسعه، امروزه بیش از هر چیز بر مشارکت مردمی در طراحی و اجرای سیاستهای توسعهای تاکید دارند. انتخابات نیز به عنوان عرصه مشارکت فراگیر آحاد جامعه اگر چه خود نشانهای از توسعه یافتگی قلمداد میشود، اما در طرف دیگر نیرویی تقویت کننده است که به تحقق سیاستهای توسعه در کشور کمک میکند. و البته این امر در آمار و ارقام نیز مشاهده میشود.
مقاله از: حامد اخگر، دکترای شهرسازی